https://srmshq.ir/ue8j56
اینکه افزایش شکاف طبقاتی و فقر تا چه میزان بر افزایش جرائم مؤثر است موضوعی بود که به گفتوگوی سرمشق با مسعود نادری، دکترای حقوق عمومی و عضو هیئتعلمی و مدیر بخش حقوق دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمان منتهی شد. گفتوگویی که با تکیه بر تجارب و مطالعات این وکیل پایهیک دادگستری به سرفصلهای مناسبی از موضوع ختم شد. اینکه این روزها یکی از دغدغههای دستگاه قضا کاهش ورودی پروندههای کیفری است اما در مقابل شرایط اقتصادی و اجتماعی باعث شده است پروندهای نظیر سرقت و جرائم مالی روزبهروز دغدغههای بزرگتری به وجود آورد. شاید باید تأکید کرد که در این شرایط فقط نباید از سیستم قضایی انتظار یافتن راهکار داشت و مجلس و دولت نیز وظایف بزرگی برای مهار این شرایط بر دوش خود دارند که نباید به سادگی از آن گذشت...
به نظر شما چه نسبتی میان شرایط اقتصادی و میزان و نوع جرائم در هر جامعهای وجود دارد. اگر ممکن است تحلیلی پیرامون این موضوع ارائه فرمایید و آیا در کشور خودمان هم تحقیقاتی در این مورد صورت گرفته است که بتوان به آن استناد کرد؟
شرایط اقتصادی مانند بیکاری، تورم و فقر موجب افزایش نرخ ارتکاب جرم میشوند، چون این عوامل تفاوت میان جرم و کار قانونی را افزایش میدهند. بدین منظور چند سال پیش تحقیقی صورت گرفت و ارتباط میان دو شاخص مهم اقتصاد کلان و نرخ جرم در طول سالهای ۱۳۶۰-۱۳۹۰ در محدوده جغرافیایی ایران بررسی شد. نتایج حاصل نشان میدهد که نرخ بیکاری و تورم اثر مثبتی بر میزان جرم و جنایت در ایران دارد؛ بهطوری که با یک واحد افزایش نرخ بیکاری و تورم، میزان جرم و جنایت بهترتیب ۰۲/۲ و ۵۸/۱ واحد افزایش مییابد. لذا با توجه به اینکه در طول چند سال اخیر، میزان تورم اقتصادی به شدت افزایش یافته و نرخ بیکاری به نحو نگرانکنندهای بالا رفته و گرانی کالاها و خدمات به یکی از بزرگترین مشکلات افراد و خانوادهها تبدیل شده است، لازم است فعالیتهای مجرمانه فقط از حیث مفهوم مجرد قانونی ملاحظه نشوند؛ بلکه در برخورد با اینگونه جرائم، باید علل و عوامل ارتکاب آنها نیز که در واقع رشد نقدینگی، افزایش تورم، گرانی کالاها و خدمات و بیکاری فزاینده است، مورد ملاحظه قرار گیرند.
وقوع جرم بهعنوان یک پدیده نامطلوب اجتماعی، علل اقتصادی و اجتماعی متعددی داشته و با توجه به اهمیت موضوع جرم در کشورهای مختلف در سالهای اخیر مطالعات گستردهای برای شناسایی و تبیین علل وقوع آن انجام شده است... شرایط اقتصادی جامعه، بدون شک یکی از مهمترین مؤلفههای مؤثر بر نوع و میزان جرائم است و تلاش برای تبیین ارتباط فقر و جرم بر اساس ارتباط بین عواملی، نظیر سوءتغذیه، خانه مسکونی غیربهداشتی، ازدحام و شلوغی محل زندگی و انجام فعالیتهای غیرقانونی که بهعنوان نتیجهای از ناامیدی در کنار ناتوانی برای غلبه بر این شرایط است، صورت گرفته است. میتوان گفت فقر به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم باعث افزایش فعالیتهای مجرمانه میشود؛ بنابراین، استدلال میشود که در هر جامعهای میزان جرم رابطه مستقیمی با میزان فقر دارد و افزایش فقر به افزایش جرم منجر میشود. همچنین بررسی رابطه میان جرم و بیکاری حکایت از ارتباط مستقیم این دو عامل دارد به طوری که با افزایش بیکاری در بین جوانان بالای ۱۶ سال، نرخ جرم در جامعه افزایش یافته و همجهت با این عامل، نقش درآمد در ارتکاب جرم نشان میدهد در سطوح درآمدی پایین، احتمال ارتکاب جرم افزایش مییابد؛ به این علت که هزینه احتمال دستگیری افرادی که درآمد اندکی دارند، بسیار پایین است. به عبارتی، احساس این افراد این است که نهتنها دریافتیهای قانونیشان پایین است؛ بلکه هزینۀ فرصت زمان صرف شده برای فعالیتهای مجرمانه یا بودن در زندان نیز پایین است.
«ارلیچ» یکی از محققان این حوزه، تأثیر بیکاری، در نرخ جرم و جنایت را در نظر میگیرد. او بیان میکند که نرخ بیکاری را میتوان بهعنوان یک مکمل شاخص فرصتهای درآمدی موجود در بازار کار قانونی در نظر گرفت؛ بنابراین، هنگامی که نرخ بیکاری افزایش مییابد، نفوذ افراد در بخش فرصتهای درآمدی قانونی کاهش پیدا میکند، لذا افراد به سوی انجام فعالیتهای مجرمانه ترغیب میشوند. «جوکوئیست» در پایان تحقیقات خود نتیجه میگیرد تأثیر فقر و نابرابریهای اقتصادی، بیکاری و تورم رابطه مثبت و معنیداری با جرائم مالی نظیر سرقت دارد. «تلیس» تأثیر سیاستهای اقتصاد کلان بر روی جرم را بررسی کرد و نشان داد که سیاستهای پولی و مالی بر روی جرم مؤثرند. او به این نکته اشاره کرد که سیاستهای مالی از طریق مخارج دولتی و سیاستهای پولی از طریق تورم بر جرم تأثیر میگذارند.
...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۵ ماهنامه سرمشق مطالعه کنید.
https://srmshq.ir/vrfgxq
صحبت از تأثیر شرایط امروز جامعه خصوصاً از نظر اقتصادی بر روح و روان شهروندان موضوعی بود که سرمشق را به گفتوگو با افسانه ابراهیمی، دکترای روانشناسی کشاند. گفتوگویی که با هشدارهای این روانشناس کرمانی در مورد این روزهای جامعه به دلیل شرایطش همراه بود...
با توجه به اینکه اخیراً اخباری منتشر شد که آمار اختلالات روانی در جامعه ایرانی را رقم قابل توجه از هر سه یا چهار نفر یک نفر اعلام نموده، با فرض پایینتر بودن این رقم نیز از نظر خودتان با توجه به ارتباط کاری با این موضوع وضعیت را چگونه ارزیابی میکنید و تحلیل خودتان از این شرایط چیست؟
عواملی که در پیدایش و یا تشدید این نوع بیماری روانی مؤثر باشد فراوان است، ازجمله:کشمکشهای خانوادگی، اختلال در روابط اولیه کودکی، حوادث ناگوار مانند از دست دادن شغل، یا مرگ عزیزان، احساس ناامنی و تنهایی و فشارها و مشکلات اجتماعی و اقتصادی و...شایعترین اختلالاتی که در این دسته قرار میگیرند، عبارتند ازافسردگی،اضطراب،اختلال شخصیت مرزیواسکیزوفرنی.افسردگی شایعترین بیماری نسل امروز در نوجوانان و بزرگسالان میباشد. نشانههای افسردگی: خلقوخوی غالباً افسرده یا تحریکشده، از دست دادن علاقه به فعالیتهایی که زمانی لذتبخش بودند، انزوای اجتماعی وحملات پانیک (وحشتزدگی)، خستگی مداوم، بیخوابی یا پرخوابی (هایپرسومنیا)، طولانی شدن احساس ناامیدی و بیتفاوتی، نوسانات روحی شدید و وجود افکار خودکشی یا قتل بهصورت مداوم میباشد. امروز وضعیت روانی جامعه ما خوب نیست و طبق آمارهای رسمی از هر چهار ایرانی، یک نفر اختلال روانی دارد و متأسفانه بیماری کرونا و استرسهای شدید و فوت عزیزان و بیکاری و مشکلات مالی به این قضیه دامن زده است و حتی این اضطراب و حال بد را در سنین پایین بچههای دبستان نیز مشاهده میکنیم. اختلالات روانی بهگونهای است که یا فرد و خانوادهاش از آن شناخت ندارند یا درمان دارویی آن را بد تلقی میکنند و متأسفانه آثار این بیماریها در ازدواج، دعواهای خیابانی، خودکشیها، سرقتها و... مشاهده میکنیم. دیری نمیپاید که با این حال اکثر افراد جامعه اعتماد و دوستی و ازدواج به کمترین حد خود میرسد. قشر جوان جامعه امروز بیشتر از گروههای دیگر مورد آسیب و گرفتار افسردگی است. ۵۰ تا ۷۰ درصد جوانان تحصیلکرده کشور شغل ندارند و این موضوع فشار روانی را دوچندان میکند. از طرف دیگر کهنسالان جامعه به دلیل رهاشدگی و نداشتن امکانات اجتماعی و رفاهی مناسب و دارو و درمان دچار افسردگی هستند؛ بنابراین در بیان سادهتر بهجز نوزادان که استرس پنهان دارند، اکثر جامعه ایران با التهاب روانی درگیر است.
راه مقابله با چنین شرایطی چیست و چه وظیفهای بر دوش روانشناسان و روانپزشکان، دولت و سیستم درمانی قرار دارد؟
متأسفانه توجه به بهبود وضعیت روانی در هیچکدام از طرحها و برنامههای کلان کشور در حوزه سلامت دیده نمیشود.سوای این مسئله، مراجعه به روانشناس و روانپزشک در ایران فرهنگسازی نشده و ما یک مفهومی در فرهنگ خودمان داریم به نام آبرو که در حقیقت مهمترین کارکردش مانع شدن از بروز امور نامتعارف در فضای عمومی است. سخن گفتن با روانشناس یعنی در حقیقت سخن گفتن از مشکلات خصوصی در فضای عمومی و شما باید در یک فرهنگی تربیت بشوید که آوردن مسائل خصوصی به فضای عمومی و به روابط غیرخویشاوندی کمکم معمول شده باشد. از طرفی بیمهها هنوز زیر بار حمایت مالی از خدمات مشاوره و رواندرمانی نمیروند درحالی که زمینههای ایجاد بحرانهای روانی با سرعت در حال گسترش بوده و هرروز قویتر از قبل میشوند.با این شرایط میتوان با فرهنگسازی از طریق رسانه و مدارس و آموزش مشاورین کارآمد و دارای مجوز به حل این بحرانها کمک کرد. متأسفانه امروزه مشاوران زرد یا آنهایی که سواد علمی لازم ندارند و فقط مهارت کلامی و سخنوری دارند اعتماد مردم را از بین بردهاند که این نیز باید مدیریت شود.
با توجه به اینکه از وضعیت متهمان و مجرمان پروندههای مختلف با بررسی روانی آنها اطلاع دارید چه ارتباطی میان وقوع جرایم و شرایط روحی و روانی متهمان و مجرمان وجود دارد؟
با توجه به کار جالبی که قوه قضاییه در ۵ سال اخیر در تشکیل پرونده شخصیت متهمین انجام داده، مشاهده شده اکثر مجرمین دارای خانوادههای پرتنش و درگیر اعتیاد، دارای طلاق عاطفی یا واقعی، دچار فقر فرهنگی و مالی و آموزشی هستند که این جرایم در مناطق شهری خاصی بیشتر به چشم میخورد که اکثراً تیپ شخصیتی و خانوادگی و اقتصادی یکسان دارند و الگوپذیری از یکدیگر دارند و آموزش همگانی یا فردی ندیدهاند و بسیاری مسائل برای آنها جلوه عادی دارد.
...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۵ ماهنامه سرمشق مطالعه کنید.
https://srmshq.ir/nsjzor
جنگ، فقر، تبعیض، بیعدالتی، مسائل زیستمحیطی، نظامهای سلطهگر و بسیاری از بحرانهای مبتلابه جامعۀ بشری نهتنها محصول شرایط امروز است، بلکه سابقهای به وسعت تاریخ بشر دارند. این در حالی است که شادی همواره دغدغۀ انسان بوده است. ارسطو اعتقاد داشت تمام رفتارهای انسان برای رسیدن به شادی است و بسیاری از اندیشمندان، فلاسفه و اخیراً هم روانشناسان برای کشف راههای رسیدن به شادی تلاش کردهاند؛ اما سؤال اینجاست در شرایطی که محیط بیرونی شدیدترین فشارها را در جهت کاهش شادی وارد میکند، چه باید کرد؟ برای جامعۀ ایرانی که شرایط اقتصادی به بحرانی عمیق تبدیل شده و استیصال حاصل از آن بسیاری از ساختارهای اجتماعی را به چالش کشیده است، آیا راهی برای زیستِ شادمانه در چنین شرایطی وجود دارد؟ آیا میتوان فارغ از شرایطی که محیط به ما تحمیل میکند زندگی را به شادی سپری کرد؟
برخلاف تصور بسیاری، پاسخ همۀ این سؤالات میتواند مثبت باشد. منظور از شادی هم میتواند احساس خوشی و لذت و کامروایی باشد و هم برخورداری از زندگی غنی و پرمعنا (راس هریس، تلۀ شادمانی). باید توجه کرد فارغ از میزان شادی افراد جامعه، حتماً حکومتها بهعنوان متولی کیفیت زندگی مردم باید عواملی مثل عدالت، مردمسالاری، صلح و سایر موارد اینچنینی را مدنظر قرار دهند (سلیگمن، شکوفایی، ص ۲۸۸). متأسفانه تأکید بیش از حد حکومتها بر شاخصهای کمّی توسعه مثل تولید ناخالص داخلی بجای شاخصهای کیفی مانند شادی ناخالص ملی موجب شده تا انسانها صرفاً ابزارهایی برای توسعۀ مادی قلمداد شوند و زندگی مفهوم واقعیاش را از دست بدهد.
اما در بعد فردی مطالعات متعدد مؤید این نکته است که در تعیین میزان شادمانی، ژنتیک ۵۰ درصد از پیش تکلیفمان را مشخص کرده است. همۀ ما یک نقطۀ از پیش تعیین شدهای برای شادی داریم که چندان برای تغییرش کاری نمیتوانیم انجام دهیم و هرچقدر اتفاقات و رویدادهای مثبت برایمان رخ دهد باز هم پس از مدتی به همان تنظیمات اولیهمان بازخواهیم گشت. اوضاع و شرایطی که در آن زندگی میکنیم هم تنها ۱۰ درصد در میزان شادمانیمان مؤثر است. ثروت، وضعیت تأهل، زیبایی، تندرستی، شغل، محل سکونت و بسیاری از عوامل بیرونی دیگر تأثیر اندکی در شادیمان دارند. بسیاری از بحرانهایی که جامعۀ ایرانی درگیر آن است از این جنس هستند. نه میتوانیم برای رفعشان بهخصوص در کوتاهمدت کاری انجام دهیم و نه حتی در صورتی که اقدام مثبتی هم در آن زمینه انجام دهیم، شادی ادراک شدهمان چندان افزایش پیدا میکند؟ درک این نکته اگرچه در دنیایی که بهخصوص عوامل مادی بهظاهر بسیار تعیین کننده هستند عجیب مینماید؛ اما کافی است جهانمان را با صد سال پیش مقایسه کنیم؛ زمانی که دسترسی به آب شرب امروزمان، دغدغۀ پادشاهان بود و یخچال و کتاب و... آرزویی دور از دسترس. بیشترین نمود رشد اقتصادی در دنیای غرب و محصولات فنآورانهشان عیان است که هدف اولیهشان شادی بیشتر مردم بوده است. خودرو، آسانسور، موبایلهای هوشمند و ... برای بهبود کیفیت زندگی انسان خلق شدهاند؛ اما میزان روبه فزونی آمار افسردگی در کشورهای توسعهیافته حکایت از واقعیتی دیگر میکند. انگار بشر امروزه سوراخ دعا را گم کرده است و در راه اشتباهی قدم مینهد. دنیل کانمن برندۀ جایزۀ صلح نوبل معتقد است انسانها به طرز شگفتآوری در مورد آنچه شادشان میکند داوری نادرستی دارند (سیاست شادکامی، درک باک). انسان برای افزایش کیفیت زندگیاش بیشتر کار میکند تا محصولاتی تولید کند و شغلی داشته باشد که نهایتاً به شادیاش کمکی نمیکند. چرخۀ معیوب کار سختتر و پول بیشتر نتیجهای جز اتلاف زمان بهعنوان ارزشمندترین منبع داراییمان نداشته است.
...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۵ ماهنامه سرمشق مطالعه کنید.
https://srmshq.ir/zpyqau
افزایش فشارهای اقتصادی امروزه، ابعاد مختلفی از زندگی افراد خانواده را مستقیم یا غیرمستقیم تحت تأثیر خود قرار داده است. مشکلات اقتصادی باعث آسیبهای کوتاهمدت و در صورت ادامه یافتن این مشکلات آسیبهای بلندمدتی به همراه دارد که بعضاً منجر به فروپاشی بنیان خانواده میگردد.
در شرایط کنونی با بالا رفتن دلار و تورم، هزینههای اصلی زندگی نیز بهسرعت در حال افزایش میباشد و گاهی افراد را برای خرید نیازها یا مایحتاج اصلی زندگی ازجمله مواد غذایی، پوشاک، دارو و درمان، اجاره منزل و هزینههای جاری زندگی روزمره نیز با چالشهایی زیادی مواجه میشوند.
ازجمله پیامدهای وجود مشکلات اقتصادی در خانواده:
• بروز اختلاف بین زوجین:
یکی از مسائل مهم در زندگی خانوادهها مربوط به مسائل اقتصادی و مالی است که میتواند مستقیم و یا غیرمستقیم بر رضایت زوجین و تداوم زندگی زناشویی یا عدم رضایت و جدایی زوجین تأثیر گذارد؛ بنابراین داشتن درآمد مناسب و تأمین خواستههای مادی زوجین بهعنوان یکی از علل امنیت و آرامش خاطر طرفین در محیط خانواده میباشد که به دنبال آن زوجین میتوانند زمان بیشتری را به یکدیگر اختصاص دهند.
این در حالی است که نداشتن درآمد کافی برای تأمین نیازهای اولیه و اساسی باعث بروز اختلافات متعدد بین زوجین میگردد، مردان که بهواسطه سرپرست خانواده بودن مسئولیت اصلی تأمین هزینههای زندگی را به عهده دارند با افزایش فشارهای اقتصادی و عدم توانایی در تأمین نیازهای مالی گاهی با حس سرخوردگی، شرمساری دچار افسردگی و انزوا میگردند و گاهی دچار پرخاشگری و خشونت کلامی یا فیزیکی نسبت به همسر و فرزندان خود میگردند. از طرفی گاهی مردان یا زنان مجبورند برای تأمین نیازهای مالی خانواده دو یا چند جا مشغول بکار گردند و زمان کمتری را به خانه و خانواده خود اختصاص دهند که این مسئله باعث کمتوجهی و سردی روابط و بیانگیزگی به زندگی مشترک و حتی منجر به جدایی و طلاق طرفین میگردد.
• بروز اختلافات بین فرزندان و والدین:
مشکلات اقتصادی و فشارهای روانی ناشی از این مشکلات، والدین را در شرایطی قرار میدهد که قادر به صرف وقت و انرژی لازم برای فرزندان خود جهت صحبت، تعامل با آنان نیستند. از طرفی فشارهای اقتصادی در سالهای اخیر باعث رو آوردن زوجین به تکفرزندی گردیده است که فرزندان این خانوادهها انتظارات مالی بیشتری از والدین خود دارند.
از دیگر مشکلاتی که والدین با فرزندان خود این روزها دارند بحث تجملگرایی و چشم همچشمیهای است که بهوفور در فضای مجازی به نمایش گذاشته میشود و باعث انتظارات و درخواستهای مالی غیرمتعارف از والدین با درآمد نهچندان زیاد میگردد بهطور مثال خرید گوشیهای همراه گرانقیمت، ماشین، تفریحات و سفرهای پرهزینه که متأسفانه والدین از عهده تأمین این خواسته برنمیآیند و در تعدادی خانوادهها این مسئله باعث احساس خشم، نارضایتی، پرخاشگری فرزندان نسبت به والدین میگردد.
• عدم تمایل به ازدواج و تشکیل خانواده
از دیگر مسائلی که مشکلات اقتصادی به خانوادهها تحمیل میکند عدم تمایل جوانانی که به سن ازدواج رسیدن به تشکیل خانواده است. بیکاری، مدرکگرایی، هزینههای سنگین مراسم عروسی و خرید جهیزیه، اجاره خانه و غیره باعث اجتناب تعداد زیادی جوانان از تشکیل خانواده گردیده است؛ و از طرفی نیازهای عاطفی و جنسی جوانان باعث گردیده به روابط آزاد و ناسالم بدون پذیرفتن تعهد قانونی و مسئولیت اجتماعی ناشی از ازدواج روی بیاورند که درنتیجه باعث رواج بیبندوباری در بین جوانان گردیده است.
• روی آوردن به اعتیاد
متأسفانه یکی از پیامدهای تلخ و دردناک فشار اقتصادی بر خانوادهها روی آوردن مردان به مصرف سیگار و مواد مخدر برای فرار از مشکلات مالی ایجاد شده تحت تأثیر این فشارها میباشد که تأمین هزینه مواد مخدر و سیگار خود مشکل مالی جدیدی است که به خانواده تحمیل میگردد.
...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۵ ماهنامه سرمشق مطالعه کنید.
https://srmshq.ir/c2soa1
اقتصاد بهعنوان رکن اساسی رشد و توسعه است. به این معنی که شاخص مهم برای بیان رشد یک کشور میباشد. اگر اقتصاد و شاخصهای آن مثل رشد درآمد ملی، رشد درآمد سرانه توزیع عادلانه ثروت ملی، خط فقر، رفاه اجتماعی و ... در یک کشور بهبود پیدا کند و فاصله طبقاتی کاهش یابد میتوان ادعا کرد کشور در حال توسعه و پیشرفت است. مبنای بسیاری از سازمانهای بینالمللی برای ارزیابی درجه فلاکت کشورها شاخصهایی است که ذکر شد.
بنابراین تمام تلاش کشورهای جهان بهبود وضعیت اقتصادی و رفاه اجتماعی مردم است تا شاخص فلاکت کمترین مقدار خود را داشته باشد. متأسفانه در دهههای اخیر کشورمان با بیثباتی اقتصادی شدیدی روبرو بوده است و ما با وجود رشد قیمت نفت همچنان شاخصهای رفاه اجتماعی داریم. به دلیل بسیاری سیاستهای غلط اقتصادی ازجمله روابط بینالمللی ناپایدار و تحریم، عدم ثبات اقتصاد، رکود اقتصادی، تورم بالای دو رقم، حکمرانی نامناسب، بخش خصوصی تضعیف شده، دولت بزرگ و ناکارآمد و بهرهوری بسیار پایین شاهد افول کشور از لحاظ اقتصادی، شکاف بین دهکهای مختلف درآمدی، فاصله طبقاتی گسترده، فقر همهگیر و قرار گرفتن جمعیت زیادی از مردم کشورمان در زیر خط فقر و یا در محدوده آن هستیم. این نابرابری اجتماعی و برخورداریها و فاصله بین طبقات مختلف روستایی و شهری، حاشیهنشینی، شغلهای فصلی و درآمد ناکافی مردم برای رفع نیازهای اساسی معضل بزرگی را در بین اقشار مختلف جامعه ایجاد کرده است و هر روز ما شاهد ناهنجاریهای اجتماعی، افزایش آمار جرایم مختلف و کسب درآمد از کانالهای نادرست، شغلهای کاذب، افزایش فقر و به دنبال آن چالشهای اجتماعی هستیم.
در تعالیم دینی و سنتی ما تأکید بسیاری بر حفظ رفاه مردم و کاهش نابرابریها و تبعیضهای اجتماعی شده است. از حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه اشارهای به این نکته شده است که اگر فقر وارد خانهای شود قطعاً ایمان از آن خانه خواهد رفت؛ بنابراین در اصول دینی ما و در قانون اساسی ضرورت اهمیت به وضعیت رفاهی، درآمدی، فضای کسب و کار مردم و توزیع عادلانه ثروت تأکید شده است.
همانطور که همه میدانیم درآمد مردم باید بهگونهای باشد که بتواند علاوه بر تأمین نیازهای ضروری مثل خوراک و پوشاک، مسکن و... قادر باشد برای رفاه خانواده شامل مسافرت، تفریح سالم، ورزش و هنر نیز هزینه نماید. متأسفانه اغلب مردم ما فقط در حد خوراک و تا حدی پوشاک قادر به تأمین نیازهای خود هستند و سایر موارد اصلاً برای بسیاری خانوادهها دیگر معنایی ندارد. در واقع رفاه در حداقل ممکن است به قول معروف در حد بخور و نمیر زندگی میکنند.
...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۵ ماهنامه سرمشق مطالعه کنید.
https://srmshq.ir/jbugtp
سالهای اول خانهداری تصمیم گرفتم روی یک تابلو لیست خرید، درآمد و پساندازها را بنویسم. اولش ساده بود و به نظر همه چیز تحت کنترل بود. لیست چندان قابلتوجه و خاص هم از آب درنیامد: میوه: شامل دو نوع، سیبزمینی، سیر و پیاز، نان روزانه، لبنیات برای صبحانه، گاهی سبزی و شیرینی، مرغ و گوشت، (گاهی ماهی)، حبوبات، تنقلات هفتگی، آجیل سبک (آفتابگردان، کدو، هندوانه)، عرقیجات، ادویهها، روغن، برنج، لوازم بهداشتی.
لیست مورد نظر روی در یخچال چسبانده شد و از هفته دوم عملاً فقط یک تکه کاغذ به حساب میآمد. لزومی نداشت زیاد به آن نگاه کنیم. دخل و خرجمان چنان صرف میکرد که میشد تنقلات هفتگی را افزایش داد یا نان را از بیبی خدیجه که نان خانگی با آرد گندم میپخت تهیه کرد. گاهی مواد پیتزای خانگی، یکی دو جین نوشابه و دلستر، چند نوع بستنی هم بدون نگاه کردن به لیست خرید اضافه میشد. لازم نبود آنقدرها نگران باشیم. سر چهارراهها و خیابانها کودکان کار کمتر به چشم میآمدند و جوانترها که برای خرید از خانه بیرون میزدند، بیشتر برای وقتگذرانی، مغازههای مختلف را سرک میکشیدند. تمام اینها که نوشتم حالا به طور مشخص و محسوسی دچار تغییر و چالش شده است. دو مداد قرمز و سیاه را دو طرف کاغذ روی یخچال چسباندهام و ضروریترها را با مداد قرمز خط کشیدهام. البته هیچکدام غیرضروری نبودند اما لازم بود کمتر خرید کنیم تا دخل و خرج همچنان جور بماند. دقتم به چهارراهها که میزبان کودکان کار هستند بیشتر شد و خریداران کالا، عطای وقت گذارانی را به لقای قیمتها بخشیدهاند. حالا همه ما خودخور شدهایم و به بهانههای مختلف میتراشیم تا بیشتر رعایت کنیم و کمتر دچار تنشهای بحران اقتصاد باشیم. بجای خرید مواد پیتزا، قیمتهای اغذیهفروشیها را بالا و پایین میکنیم و درنهایت هرازگاهی خودمان را به غذای اینچنین دعوت میکنیم. مهمانیها و معاشرتها را نمیتوان ذهنی برآورد کرد که در اثر شرایطاقتصاد کمتر یا بیشتر شده است اما میتوان موضوع مشترک صحبتهای آن را به خوبی پیشبینی و در آن تأمل کرد. قیمت مسئلهای است که اگرچه هیچکدام از ما تحلیل دقیق و مشخصی از آن نداریم، اما از آن صحبت میکنیم. شاید نخواهیم خاطر میهمان یا افراد خانه را به مکدر کنیم اما صحبت از اقتصاد و قیمتها جزئی از احوالپرسیها شده است. شرایط اقتصادی به دنبال خود رکود رفتاری به وجود آورده است. رکود رفتاری یعنی همه ما توانایی فعالیتهایی که دوست داریم نخواهیم داشت و خودمان را محدود به کارهای بهاصطلاح ضروری میدانیم. افراد شاغل خانه بیشتر به فکر کار کردن و درآمدزایی هستند، افراد غیر شاغل هم تنها فعالیتهایی که مهمتر و گاهی در راستای تحصیل باشد مانند کلاس زبان انگلیسی یا کلاسهای فوقالعاده را انتخاب میکنند. مسافرت و دور همیهای دوستانه به زمانهایی که وضعیت اقتصادی اجازه دهد، موکول شده است. البته این شرایط برای عام مردم است وگرنه خانوارهایی که کودک کار دارند یا مهاجران، کلاسهای زبان و فوقالعاده یا هرازگاهی استخر رفتن را هم در برنامه ندارند. سن کودکان کار در چهارراهها و خیابانها کاهش قابلتوجهی دارد. به طوری که اکثر آنها زیر سن پانزده سال دارند. در وانفسای این موضوع جامعه ما با افرادی در برخی رسانهها برخورد داشته است که تلاش کردند با تبلیغات بهطور مستقیم آنها را دعوت به کمتر کردن یا حذف بخشهایی از سبد خرید خود کنند که این روند ناراحتی عمومی جامعه را برانگیخت. از این جهت که اکثر آنها به طور خودجوش مجبور به این کار شدهاند و توصیههای اینچنینی اهانت به فهم آنها از شرایط فعلی اقتصاد اشاره داشته است.
...
ادامه این مطلب را در شماره ۵۵ ماهنامه سرمشق مطالعه کنید.